Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5535 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
participant observer
U
مشاهده گر شرکت کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dragger
U
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
army component
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
observer
U
مشاهده کننده
observers
U
مشاهده کننده
component command
U
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
hidden
U
پاک کننده خط وطی که در هنگام مشاهده شکل دوبعدی یک شی سه بعدی نباید دیده شوند
participants
U
شرکت کننده
entry
U
شرکت کننده
participant
U
شرکت کننده
participating
U
شرکت کننده
contributor
U
شرکت کننده
participative
U
شرکت کننده
contributors
U
شرکت کننده
observer
U
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
observers
U
نافر عینی نافر یا مشاهده کننده دیدبان جلوی توپخانه
symposiast
U
شرکت کننده درسمپوزیم
supply company
U
شرکت تامین کننده
nap
U
بهترین شرکت کننده
napped
U
بهترین شرکت کننده
napping
U
بهترین شرکت کننده
naps
U
بهترین شرکت کننده
supplier
U
شرکت تولید کننده
suppliers
U
شرکت تولید کننده
marathoner
U
شرکت کننده ماراتون
bidders
U
شرکت کننده در مناقصه یامزایده
crusaders
U
شرکت کننده درجنگهای صلیبی
sortie reference
U
تعدادهواپیماهای شرکت کننده درپرواز
tenderer
U
شرکت کننده در مناقصه یامزایده
tenderer
U
شرکت کننده در مزایده یامناقصه
olympian
U
شرکت کننده بازیهای المپیک
crusader
U
شرکت کننده درجنگهای صلیبی
bidder
U
شرکت کننده در مناقصه یامزایده
walkers
U
شرکت کننده در مسابقه راهپیمایی
walker
U
شرکت کننده در مسابقه راهپیمایی
merrymaker
U
شرکت کننده درجشن وسرور
fleet
U
گروه قایقهای شرکت کننده درمسابقه
sortie number
U
تعداد هواپیماهای شرکت کننده در پرواز
service component
U
نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات
deathlete
U
شرکت کننده در مسابقه دهگانه دو و میدانی
pentathlete
U
شرکت کننده در مسابقه پنجگانه دو و میدانی
fleets
U
گروه قایقهای شرکت کننده درمسابقه
air force component
U
نیروی هوایی شرکت کننده در عملیات
hurdler
U
شرکت کننده در مسابقه پرش از مانع
producer
U
شخص یا شرکت یا کشور تولید کننده
producers
U
شخص یا شرکت یا کشور تولید کننده
semi-finalists
U
شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
semi-finalist
U
شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
pacer
U
شریک نوبتی بازیگروقتی که شرکت کننده کم باشد
component change order
U
دستورالعمل تغییر یک نیروی شرکت کننده در عملیات
attack transport
U
ناوحمل و نقل شرکت کننده درنیروی اب خاکی
veterans
U
سرباز قدیمی یاسرباز شرکت کننده درجنگهای گذشته
veteran
U
سرباز قدیمی یاسرباز شرکت کننده درجنگهای گذشته
camper
U
شرکت کننده در اردو کسی که در چادر زندگی میکند
campers
U
شرکت کننده در اردو کسی که در چادر زندگی میکند
forty niner
U
شرکت کننده در مهاجرت سال 9481 بکالیفرنیا درجستجوی طلا
air force component
U
نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
off roader
U
شرکت کننده در مسابقه مخصوص در مسیر طولانی در زمینهای ناهموار
navy component
U
نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
entrymate
U
اسب شرکت کننده همزمان بااسب دیگر برای شرط بندی
underwriter
U
صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
off roader
U
شرکت کننده درمسابقه موتورسیکلت رانی درزمینهای ناهموار برای چندصد مایل
pcm
U
شرکت تولید کننده تختههای جانبی که سازگار کامپیوتر تولیدکننده دیگر باشند
COMPAQ
U
شرکت کامپیوتر شخصی آمریکایی که اولین تولید کننده برای IBMPC بود
underwriters
U
صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
commitment board
U
هیئت بررسی وضع پرسنل شرکت کننده در رزم کمیته تشخیص سلامت فکری افرادجنگی
third party lease
U
توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
shot putter
U
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
shot putters
U
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
letterhead
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation
U
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
constituent company
U
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company
U
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
army landing forces
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
army commander
U
فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
international finance corporation
U
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company
U
شرکت مادر شرکت مرکزی
private
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
freightliner
U
شرکت حمل و نقل کننده کالا قطار سریع السیر جهت حمل کالا در مسافتهای دور قطاری که کانتینر حمل می نمایدfreight
outsource
U
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
c & f
U
قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
paperless
U
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
combat resolution
U
تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
house
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
course line shot
U
مشاهده در خط
observantion
U
مشاهده
seeing
U
مشاهده
observation
U
مشاهده
observations
U
مشاهده
naturalistic observation
U
مشاهده طبیعی
observational techniques
U
فنون مشاهده
beheld
U
مشاهده کرده
unseen
U
مشاهده نشده
behold
U
مشاهده کردن
objective
U
قابل مشاهده
twing
U
مشاهده کردن
observational
U
مبنی بر مشاهده
objectives
U
قابل مشاهده
see
U
مشاهده کردن
ovservation
U
قوه مشاهده
faculty of observation
U
قوه مشاهده
observability
U
مشاهده پذیری
sees
U
مشاهده کردن
observation error
U
خطای مشاهده
observed
U
مشاهده کردن
animadversion
U
مراقبت مشاهده
apperceive
U
مشاهده کردن
observe
U
مشاهده کردن
perceptivity
U
قوه مشاهده
beholding
U
مشاهده کردن
beholds
U
مشاهده کردن
observes
U
مشاهده کردن
observing
U
مشاهده کردن
perceive
U
مشاهده کردن
perceived
U
مشاهده کردن
perceiving
U
مشاهده کردن
beheld
U
مشاهده شده
perceives
U
مشاهده کردن
body corporate
U
شرکت شرکت سهامی
business group
U
شرکت سهامی
[شرکت]
perceptions
U
مشاهده قوه ادراک
observational error
U
خطای مشاهده
[ریاضی]
participant observation
U
مشاهده توام با مشارکت
imperceptibly
U
بطور غیرقابل مشاهده
a posteriori
U
مبنی بر تجربه و مشاهده
histories
U
صفحاتی که مشاهده شده
empirically
U
از روی مشاهده و تجربه
spot
U
مشاهده کردن گلوله ها
observed score
U
نمره مشاهده شده
observable quantity
U
کمیت مشاهده پذیر
perceivable
U
مشاهده کردنی دیدنی
perception of an object
U
مشاهده یا دیدن چیزی
sight the anchor
U
مشاهده کردن لنگر
perceptiveness
U
بینایی قوه مشاهده
history
U
صفحاتی که مشاهده شده
imperceptible
U
غیر قابل مشاهده
spots
U
مشاهده کردن گلوله ها
perception
U
مشاهده قوه ادراک
observed frequency
U
بسامد مشاهده شده
ovservation
U
مشاهده رصد کردن
indiscernibly
U
بطور غیرقابل مشاهده
reviews
U
مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی
identifying
U
مشاهده کردن شناسایی کنید
identified
U
مشاهده کردن شناسایی کنید
identifies
U
مشاهده کردن شناسایی کنید
imperceptibility
U
غیر قابل مشاهده بودن
review
U
مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی
reviewed
U
مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی
reviewing
U
مشاهده مجدد یا برگشت و بررسی
identify
U
مشاهده کردن شناسایی کنید
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
see for oneself
U
از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن
confucion symbols
U
علاپم کنفسیون که صرفا در فرش چین مشاهده می شود
periscopes
U
دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب
incidental images
U
تصویرهایی که مشاهده انهانتیجه تاثیراتی است که ازچشم ناپدیدگشته اند
periscope
U
دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب
homosphere
U
قسمتی از اتمسفر که در ان تغییری در ترکیب و ساخت گازهای تشکیل دهنده مشاهده نمیشود
Internet
U
جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
system follow up
U
ارزیابی و بررسی مستمرسیستم جدید نصب شده به منظور مشاهده میزان عملکرد ان طبق طرح
diamonds
U
شکل موجهای ضربهای که معمولا در جریان خروجی راکتها بصورت لوزیهای پشت سر هم قابل مشاهده است
System Monitor
U
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده اجرای منابع PC را میادهد و اگر وسیله اشتراکی دارند بررسی میکند
finder
U
واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
news reader
U
نرم افزاری که به کاربر امکان مشاهده لیست گروههای خبری و خواندن مقالات چاپ شده در هر گروه یا ارسال آن مقاله را میدهد
thumbnails
U
نمایش گرافیکی فریف یک تصویر, به عنوان یک روش سریع و مرسوم برای مشاهده محتوای گرافیک یا فایل PTP پیش از بازیابی
thumbnail
U
نمایش گرافیکی فریف یک تصویر, به عنوان یک روش سریع و مرسوم برای مشاهده محتوای گرافیک یا فایل PTP پیش از بازیابی
sensing
U
تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
gastroscope
U
اسباب معاینه داخلی معده وسیله مشاهده داخل معده
unfriendly act
هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
high oblique
U
عکس هوایی موربی که ازارتفاع زیاد گرفته شده و افق فاهری عکس در ان مشاهده میشود
browsed
U
مشاهده داده در پایگاه داده ها یا سیستم online
browse
U
مشاهده داده در پایگاه داده ها یا سیستم online
browses
U
مشاهده داده در پایگاه داده ها یا سیستم online
presentment
U
اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
altitude/height hold
U
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
tree
U
مشاهده پروندههای ذخیره شده روی دیسک ه برای نشان دادن پرونده ها و زیرپرونده ها مرتب شده اند
inhibitor
U
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder
U
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller
U
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
quick disconnect coupling
U
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
U
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
U
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
interceptors
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonator
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
vasomotor
U
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
steam fitter
U
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
distractive
U
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
makgi boowi
U
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
interceptor
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
changer
U
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
del credere
U
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
systems analysis
U
1-بررسی فرایند یا سیسیتم برای مشاهده اینکه آیا میتواند در حین اجرا کاراتر باشد. 2-بررسی سیستم موجود با هدف بهبود یا جایگزینی آن
Recent search history
Forum search
2
Some of my translations are missing !
1
WHAT IS THE MEANING OF HANANEH
1
confinement factor
1
They decided to buy the company outright.
1
معنی lead lag compensator
1
مدیرامورمالی شرکت
4
express, overexpression
1
بدین وسیله از شما صمیمانه دعوت به عمل می آید، تا در برنامه ی که به مناسبت سپاس گذاری و قدر شناسی از مساعدت های مالی کشور جاپان، که از جانب اداره محلی بامیان برنامه ریزی گردیده است، شرکت ورزیده ممنون
1
The generator is maintaining its terminal voltage at 1.0 p.u. under voltage regulator action.
1
شرکت ما متحمل ضررو زیان مالی زیادی شده است
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com